چند روز پیش به «تغییر» فکر میکردم و دیدم که امسال به بسیاری از چیزها «نه» گفتم؛ به مردی که دوستش داشتم پاسخ منفی داردم، موقعیت ورود به دانشگاه هاروارد برای دریافت مدرک فوق لیسانس، زندگی در یک قایق چند اتاقه و پستی به عنوان یک نویسندهی تماموقت را هم رد کردم. چه بالایی بر سر تصمیم و اراده، حس ماجراجویی و قابلیت ریسک من آمده است؟ شاید طلسم بختم را گم کردهام؟ شاید هم میترسم خطر تغییر را بپذیرم.
حقیقت این است که تغییر اتفاق خواهد افتاد و باید اتفاق بیفتد تا بتوان رشد کنیم. چگونگی برقراری ارتباط ما با این تغییرات است که کمک میکند تا میزان سلامت و سعادت ما مشخص شود. به قول «چارلز داروین»، قویترین یا باهوشترین موجودات نیستند که زنده میمانند بلکه آن کس نجات پیدا میکند که بیشترین واکنش مثبت را به تغییرات نشان دهد.
اما چه چیزی ما را تشویق میکند یا به ما آموزش میدهد تا تغییرات را در آغوش بگیریم و کدام یک باعث میشود در مقابل آن مقاومت کنیم؟ آیا برخی از مردم در مقایسه با دیگران، تغییرات را آسانتر نمیپذیرند؟ طبق تحقیقی که خلاصهی آن در مقالهی «نیکولاس وسترهاف» به نام «چرا تغییر دشوار است» آمده، فاکتورهای مختلفی وجود دارد که بر ارتباط ما با تغییر، تأثیر میگذارد.
به خودتان اطمینان کنید، به غرایزتان و فرایندهای فکری و درونیتان افرادی را انتخاب کنید که میزان آگاهی یا روش زندگیشان را مؤثر میدانید و از آنها کمک بگیرید. اما هیچ وقت قدرت خود را دست کم نگیرید چون هیچ کس غیر از خودتان نمیتواند تصمیم بگیرید که تغییرات زندگی شما را بپذیرد یا رد کند.
وسترهاف اظهار داشته است که وقتی سن بالاتر میرود، در مقابل تغییرات پذیرش کمتری داریم: «مدت زیادی است که روانشناسان پذیرش تجربیات و پیشآمدهای جدید را به عنوان یکی از ۵ ویژگی بزرگ شخصیتی معرفی کردهاند این ویژگیها شامل مطابقت و سازگاری، برونگرایی، آگاهی و بصیرت و روانرنجوری است.
دربارهی این که بعد از سن سی سالگی چهقدر این ویژگیها تغییر میکنند، اختلافات بسیاری وجود دارد اما اکثر تحقیقات نشان داده است که میزان پذیرش در بزرگسالی، افت میکند: «طبق یک تحقیق میان فرهنگی که توسط انستیتوی ملی سلامت انجام شد، معمول دههی بیست عمر زمانی است که افراد بهعنوان قسمتی از رشد هویتی و شخصیتیشان در جستجوی تغییرات هستند. بعد از سیسالگی این ثبات و پایداری است که اهمیت بیشتری پیدا میکند و این امر به ویژه زمانی اتفاق میافتد که فرد ازدواج میکند، به دنبال شغل میرود یا برای خود خانواده تشکیل میدهد.»
به گفتهی وسترهاف اگر چه افراد ممکن است در جستجوی تغییر باشند و از ته دل خواستار چیز جدیدی باشند، همانطور که بزرگتر میشوند برای دعوت تغییر به زندگیشان میل کمتری نشان میدهند. او مینویسد: «معمولا» با بالا رفتن سن، افراد تمایل خود را نسبت به چیزهای بدیع و جدید از دست میدهند اما بسیاری ادعا میکنند با وجود این که سنشان بالاتر از سی سال است اما از ته دل خواستار چیزهای جدید هستند. در همین حال خود را در حالتی مییابند که یا تمایل ندارند و یا قادر نیستند تغییرات بنیادی که در زندگیشان به وجود میآید را بپذیرند. «محققان میگویند این تناقض میتواند مفاهیم موجود در زندگی ما را از بین برده و مقاصدمان را خنثی کند. اما تغییرات به ندرت به همان آسانی هستند که ما تصور میکنیم.»
شواهد کافی وجود دارد که انسانها با درجات مختلفی از پذیرش و سازگاری متولد میشوند براساس مطالعات بلندمدتی که توسط «ریچارد رابینز» در دانشگاه کالیفرنیا انجام شده، کودکانی که در مقایسه با همسالان خود پذیرش کمتری در مقابل تجربیات جدید داشتند در بزرگسالی سنتی و قراردادی باقی میمانند در حالی که همسالانشان تمایل بیشتری به ماجراجویی خواهند داشت.
کودکانی که در سن قبل از مدرسه هستند نیز میزان متفاوتی از پذیرش را نسبت به تغییر محیطشان نشان میدهند و درمقابل محرکهای متغیر درجات مختلفی از انعطافپذیری و راحتی را بروز میدهند.
انسانها با درجات مختلفی از پذیرش و سازگاری متولد میشوند براساس مطالعات بلندمدتی که توسط «ریچارد رابینز» در دانشگاه کالیفرنیا انجام شده، کودکانی که در مقایسه با همسالان خود پذیرش کمتری در مقابل تجربیات جدید داشتند در بزرگسالی سنتی و قراردادی باقی میمانند در حالی که همسالانشان تمایل بیشتری به ماجراجویی خواهند داشت.
هنگامی که حوادث منفی کاملا «ناخواسته مانند مرگ عزیزان، طلاق، بحرانهای سلامتی یا حتی فجایع طبیعی برایمان اتفاق میافتد چهطور؟ اغلب دیدگاه ما در مقابل این تغییرات این است که ارتباط ما با آنها، موقعیتهای رشد بعدی را تعیین میکند؛ و دوباره سن میتواند یکی از فاکتورهای رویکرد ما نسبت به این موضوع باشد.»
«کیت مکلین» – روانشناس – از دانشگاه تورنتو تحقیقی را انجام داده و در آن از داوطلبان با سنین مختلف درخواست کرده تا لحظات خودشناسیشان را شرح دهند. افراد در طیفهای مختلف سنی، تجربیات مثبت و منفی را به عنوان واسطهی تغییر گزارش دادند. اما «برای افراد جوانتر» اغلب تغییرات بیرونی بودند که منجر به یک تغییر درونی شده بودند و چنین چیزی در افراد مسن دیده نمیشد.
اگر شما هم مثل من در دههی سی یا بالاتر از آن قرار داشتید اما هنوز اینگونه درگیریها در شما وجود نداشت چه؟ مقالهی وسترهاف بیشتر در من رخنه کرد زیرا دریافتم که در مقابل حس بیثباتی، ناپایداری و بیارادگی که از طریق آغاز دوباره میآید، مقابله میکنم. اما شاید به دلیل این که هنوز یک سری آزادیهای مشخص دارم زمان مناسبی باشد تا چیزهای جدیدی را امتحان کنم، وقتی به موضوع تغییر فکر میکردم، دو درس جدید یاد گرفتم.
دربارهی فواید و مضرات تغییرات بزرگ زندگی هم از نظر بلندمدت و هم از دیدگاه کوتاهمدت فکر کنید. اگر زندگیام را تغییر میدادم و برای تحصیلات ارشد به دانشگاه باز میگشتم، میتوانستم مدرک یکی از بزرگترین دانشگاههای جهان را داشته باشم اما مخارجم دو برابر افزایش مییافت. بنابراین تصمیم گرفتم ابتدا بدهیهایم را پرداخت کنم و بعد برای بورسیه یا کمک هزینه درخواست بدهم یا راه دیگری را برای رسیدن به اهدافم انتخاب کنم.
عقاید و نصایح دیگران را گوش کنید اما فقط نظرات آن دسته از مردم را بپذیرید که به آنها اطمینان دارید و کاملا «میشناسیدشان. به یاد یک آگهی تلویزیونی افتادم که متعلق به شرکت بیمه و موضوع آن بیمهی اتومبیل بود. در این آگهی یک خانم از همه – از گارسن گرفته تا مأمور پمپ بنزین – میپرسید در ماههای آینده بهتر است روی چه نوع بیمهای سرمایهگذاری کند؟ اما من یاد گرفتهام که اگر میخواهید تصمیم بزرگی بگیرید مدت زمانی صبر کنید که در فکرتان جا بیفتد. آن را با جسم خود کنترل کنید، تمرکز کنید، مدت زمان طولانی راه بروید یا بنویسید. به خودتان اطمینان کنید، به غرایزتان و فرایندهای فکری و درونیتان افرادی را انتخاب کنید که میزان آگاهی یا روش زندگیشان را مؤثر میدانید و از آنها کمک بگیرید. اما هیچ وقت قدرت خود را دست کم نگیرید چون هیچ کس غیر از خودتان نمیتواند تصمیم بگیرید که تغییرات زندگی شما را بپذیرد یا رد کند.»
منبع: Divine caroline.com